من هرازگاهى میام و کامنتاى خیلى خیلى قبل رو میخونم. اگه داستان اون پست یادم نیاد، میرم و دوباره میخونمش. دلم واسه اون کسایى که در حد یه آدرس وبلاگ باهاشون آشنایى داشتم تنگ میشه خب بعضى وقتا هم دلم واسه اونى که قبلا اینجا بود و خیلى بیشتر تایم واسه من داشت هم تنگ میشه. دلم واسه خودمم تنگ میشه، واسه کسى که بهتر میتونست بنویسه و ارتباط برقرار کنه.
احساس خوبى راجب خودم ندارم. سر درگم و گیج. کلى برنامه داشتم اما نمیدونم چقد میتونم روشون حساب باز کنم. میخوام ریسک کنم اما میخوام واقع بین هم باشم. خلاصه که شرایط اصلا جالب نیست. شدیدا به یه "لیلى" یا "مانیکا" نیازمندم!

پ.ن: "لیلى" شخصیت عاقل توى سریال هو عاى میت یور مادر هستش که تقریبا همیشه در شرایط بد منطقى ترین حرف رو میزنه و "مانیکا" همین نقش رو توى فرندز بازى میکنه.
پ.ن بعدى: نمیدونم چرا نمیتونم خیلى به طور مستقیم از روابط عاطفیم اینجا صحبت کنم با اینکه یه جورایى اینجا خونمون محسوب میشه.

مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها